بوی آرد نخودچی در بینی علیاکبر کوچک میپیچد. لوله قیفی شکل روزنامه را محکم توی دستش فشار میدهد، مبادا از دستش بیفتد و آردها نقش زمین شود.آقای بقال وقتی مخروط کاغذی پر از آرد را به دستش میداد فکرش را هم نمیکرد روزنامه پر از آردنخودچی زندگی کودک بازیگوش چهارراه مقدم را تغییر خواهد داد.
علی اکبر دلش قنج میرود برای اینکه زودتر به خانه برسد و ته مانده آردها را از روی کاغذ روزنامه بخورد. به خانه که میرسد مادر آردنخودها را خالی میکند. علی اکبر کاغذ لوله شده را از میان دستهای مادر میقاپد و بازش میکند. تصویر خودروی چوبی و تمام جزئیاتش جلوی چشمهایش نقش میبندد. این تصویر تا مدتها در ذهن اوی باقی میماند تا اینکه سال 1390 وقتی همکاریاش را برای ساخت المانهای شهری با شهرداری شروع میکند برای اولین المان همان خودرو چوبی را میسازد.
علی اکبر حقانی، نجار، طراح، عکاس و مستندساز است. او تصاویر و رؤیاهای زیادی از دوران کودکی در ذهن داشته و دارد که تا کنون به بخشهایی از این رؤیاها در قالب عکس، المانهای شهری و مستند جان بخشیده است. او آرشیو عکس خوبی از گوشه و کنار محلات مشهد دارد که به 25سال قبل برمیگردد. همچنین توانسته از زندگی هنرمندان خراسان مستندهایی تهیه کند،هنرمندانی که بعضیهایشان دیگر در کنار ما نیستند. اکنون او کارگاه نجاری در خیابان خین عرب دارد.
علی اکبر حقانی متولد سال 1343 است. او که از کودکی به فیلم و بازیگران سینما علاقه زیادی پیدا میکند حالا از آن دوران اینطور یاد می کند: زمان کودکی ساکن چهار راه مقدم بودیم. از بچگی به کارهای هنری و دیدن فیلم علاقه زیادی داشتم. 8ساله بودم که هرهفته پولهای توجیبیام را جمع میکردم و صبح زود به دکه روزنامه فروشی چهارراه مقدم میرفتم و مجله سینما میخریدم.
کلاس دوم دبستان بودم و با سرهم کردن حروف، کلمات داخل مجله را میخواندم. عکسهای بازیگران را با قیچی میبُریدم و در راهرو و اتاقهای خانه میچسباندم. با پدرم هم فیلمهایی را که به سینما میآمد تماشا میکردم.
هر وقت درجمع دوستان و همسن سالهایم بودم دوستانم اسم فیلم مورد نظرشان را میگفتند و من سکانس آرتیست فیلم را با حرکات و صدا اجرا میکردم
به یاد آن وقتها که میافتد لبخند همه صورتش را فرا میگیرد: گاهی اوقات، حرکات بازیگران فیلمهایی را که دیده بودم تقلید میکردم. هر وقت درجمع دوستان و همسن سالهایم بودم دوستانم اسم فیلم مورد نظرشان را میگفتند و من سکانس آرتیست فیلم را با حرکات و صدا اجرا میکردم. کم کم در بین بچههای محل به نام علی اکبر آرتیست معروف شدم.
علاقهاش به فیلم و سینما باعث میشود او در همان سن 8سالگی، یک دوربین فیلمبرداری را با کمک پدرش کرایه کند و اولین فیلم خودش را که چند دقیقه بیشتر نبود بسازد. حقانی با یادآوری این خاطره میگوید: موضوع فیلم درباره محله و مردمش بود. صبح یک روز تعطیل بود. دوربین را به دستم گرفتم و از هرکسی که درکوچه و محله میدیدم فیلم میگرفتم. بعد فیلمی را که گرفته بودم با کمک آپارات درخانه برای پدر و مادرم نمایش دادم. خاطره شیرین ساخت این فیلم تا سالها در ذهنم باقی مانده بود.
پدر علی اکبر که علاقه پسرش را میبیند دوربینی برایش میخرد: دوربین فیلمبرداری را که در دستهای پدرم دیدم انگار دنیا را به من داده بودند. 9ساله بودم.پدرم آن دوربین سوپر 8را 3هزار تومان خریده بود. از آن روز فیلمهای دیگری با موضوع خانواده و محله ساختم.
حقانی در توضیح بیشتر میگوید: بعد از ساخت اولین فیلم به دلیل عشق وعلاقه زیادی که به فیلم وسینما داشتم هر هفته مجله فیلم را تهیه میکردم و تحلیلها و اسم بازیکنان فیلمها را میخواندم. به تدریج اطلاعات خوبی در زمینه سینما به دست آوردم. از آن روز به بعد دوربین به دستم بود و از خانه که بیرون میزدم از هر موضوعی که به نظرم جالب میرسید فیلم میگرفتم. تعداد زیادی فیلم با موضوعات محلی و خانوادگی گرفتم.
بعد از ساخت اولین فیلم به دلیل عشق وعلاقه زیادی که به فیلم وسینما داشتم هر هفته مجله فیلم را تهیه میکردم
با کمک پدرم بعضی از آنها را به آلمان فرستادم تا چاپ کنند و برایم بفرستند. آن زمان چاپ فیلم در ایران انجام نمیشد باید فیلم خام را به خارج میفرستادی. با وجودی که هزینه فیلمها را پرداخت کرده بودیم هیچ کدام از آنها به دستمان نرسید و سرنوشت نامعلومی پیدا کرد. در نوجوانی برای تأمین هزینه خانواده در نجاری کار میکردم. رفتن به سرکار وقت زیادی را از من میگرفت باوجوداین باز هم پیگیر جشنوارههای فیلم و رویدادهای هنری سینما بودم.
علی اکبر سال 1362 ازدواج میکند و چون در دانشگاه طراحی و معماری خوانده بود به کار نجاری مشغول میشود: ارتباطم را باهنر و سینما قطع نکردم و با مجلات فیلم وسینما مشغول بودم. ازدواج و زندگی خانوادگی همه وقتم را گرفته بود. باوجوداین هر زمانی که فرصت دست میداد به سینما میرفتم.
سال 1368 بهطور خیلی اتفاقی با کارگردان و فیلمنامهنویس مشهور سینما محمدرضا هنرمند برخورد داشتم. ماجرا از این قرار بود که به همراه دو دخترم برای دیدن فیلم دزد عروسکها به کارگردانی ایشان به سینما قدس رفته بودم. در سالن انتظار که منتظر رفتن به سالن سینما بودم ناگهان چشمم به ایشان افتاد. بلافاصله شناختمش و بهسراغش رفتم. خودم را معرفی کردم و به او گفتم که من فیلمهای شما را دیدهام و تحلیلهای آنها را در مجلات مختلف سینما خواندهام. خیلی خوشحال شد. درجریان این گفتوگو به او گفتم که چند فیلم کوتاه هم ساختهام.
خیلی دوست دارم که این هنر را ادامه بدهم اما تجربه کافی ندارم. بعد از دقایقی گفتوگو انگار متوجه شد من در این زمینه اطلاعاتی دارم گفت: هر وقت فرصت کردی بیا تهران دفترکارم درباره تهیه و چگونگی ساخت فیلم هرکاری بتوانم برایت انجام خواهم داد. دیدار و گفتوگوی خوبی بود. اما متأسفانه به دلیل مشکلات زندگی نتوانستم به تهران و به دیدارمحمد رضا هنرمند بروم. البته این دیدار سالها بعد میسرشد اما تأثیری را که قرار بود داشته باشد نداشت.
حقانی بعد از گذراندن یک دوره آموزش سینما و موفقیت در اولین آزمون انجمن سینمای خراسان، موفق به نوشتن اولین فیلمنامهاش میشود؛ فیلمنامهای که رتبه دوم کشور جشنواره معلم را به دست میآورد.
او در توضیح بیشتر میگوید: درسال 1375با گذراندن دورههای آموزشی سینما(کارگردانی و فیلمنامه نویسی)در اولین آزمون سینمای ایران شرکت و با رتبه ممتاز قبول و مدرک این دوره را از مسئول انجمن سینمای خراسان دریافت کردم. بعد از آن هم نوشتن اولین فیلمنامهام را با کمک یکی از دوستان شروع کردم. اسم فیلمنامه «معلم خوب من» بود که داستانی اجتماعی داشت و بیشتر اتفاقات آن مربوط به دوران مدرسه و تحصیلات در آن دوران بود.
انجمن سینمای خراسان پیشنهاد داد که چون این فیلمنامه مناسبتی است آن را برای جشنواره فیلم معلم که هرسال در تهران برگزار میشود بفرستم. همان سال فیلمنامهام توانست رتبه دوم کشوری جشنواره معلم را دریافت کند. حتی پیشنهادهایی برای ساخت فیلم از این فیلمنامه داشتم اما به دلیل برخی شرایط و تغییراتی که قرار شد در نسخه سینمایی فیلم انجام شود با ساخت آن موافقت نکردم. در آنجا بود که به یاد محمد رضا هنرمند و پیشنهاد او افتادم.
از سال 1368 تا 1378چندسالی گذشته بود اما امیدوار بودم که بتوانم با مساعدت و همکاری این کارگردان و هنرمند محبوب، فیلمیاز این فیلمنامه تهیه کنم. آن زمان جمعی از هنرمندان مثل: کیانوش عیاری، محمدرضا هنرمند، بهروز افخمیو مسعودکیمیایی مسئول انتخاب فیلمنامهها برای گرفتن بودجه و ساخت فیلم در بنیاد سینمایی فارابی بودند.
او ادامه میدهد: به تهران و دفترکار محمد رضا هنرمند درخیابان هفت تیر رفتم. ابتدا من را نشناخت اما بعد از به یادآوردن دیدارمان در سینما قدس مشهد، استقبال گرمی کرد. فیلمنامه را از من گرفت وبعد از یک نگاه و مطالعه کلی گفت: ارزش قرار گرفتن در پرده نقرهای سینما رادارد. مدتی در تهران ماندم تا ببینم سرنوشت فیلمنامهام به کجا میرسد. روند کار خیلی طولانی بود و من هم عیالوار، به ناچار به مشهد برگشتم. یکی از دلایل طولانی شدن روند کار مراحل پرمشغله گزینش فیلمنامه بود که از قضا باید به فایل صوتی تبدیل میشد.
حقانی در ادامه فعالیتهای هنری خود از طریق آشنایی با جامعه هنرمندان استان خراسان مجموعهای از عکسها و فیلمهای زندگینامه این هنرمندان را تهیه میکند. عکسها و فیلمهایی که حالا کمنظیر است.
عکسهای من تنها منبع موجود از 25سال قبل محلات شهر مشهد هستند
این هنرمند در ادامه میگوید: سال 1375 یک دوره عکاسی و مستندسازی را درحوزه هنری گذراندم. برای بهتر شدن عکسها، هر روز به گوشه وکنار محلات شهر میرفتم و عکسهای مختلفی را از مردم و زوایای مختلف یک محله میگرفتم. درحال حاضر آرشیو بزرگی از این عکسها دارم. برخی مناظر و اشخاصی که در این عکسها هستند دیگر وجود خارجی ندارند و عکسهای من تنها منبع موجود از 25سال قبل محلات شهر مشهد هستند.
عکس و فیلمهایی که حقانی از گوشه و کنار شهر و مردمش گرفته در حال از بین رفتن هستند موضوعی که دغدغه این هنرمند شده است: برخی از این عکسها در گذر زمان در حال خراب شدن هستند. این موضوع به یکی از نگرانیهای من تبدیل شده است. فیلمها و عکسها به نوعی تاریخ شهرمان هستند و حفظ آن برایم اهمیت زیادی دارد.
حقانی مدتی بعد دوره مستندسازی و کارگردانی را نزد امیرحجت صفرلی از استادان مستندسازی مشهد میگذراند و به خوبی با چم وخم این هنر آشنا میشود. از طریق مرحوم علی جامی از نقاشان مشهدی، مسئول بسیج هنرمندان استان خراسان آشنا شدم و با حمایت وی چندین مجموعه مستند از جمله مجموعه «زندگی و آداب و رسوم عشایر اسفراین»، «مجموعه محرم در مزینان »و «شبی با خانواده دکتر علی شریعتی» را ساختم. بخش بزرگی از عکسها و فیلمهای مستند این دوره مربوط به هنرمندان نقاش و هنرهای تجسمی، موسیقیدانها و خوانندگان مشهد وخراسان است.
مستندهای ساخته شده در این زمینه از جمله نادرترین و کمیاب ترین مستندهای مربوط به هنرمندان خراسان است و نکته مهم تر این است که تعدادی از این افراد حالا فوت کردهاند و مستند زندگیشان ارزش بیشتری دارد. این مجموعه به عنوان منبعی دست اول میتواند مورد استفاده فیلمسازان مستند قرار بگیرد.
علیاکبر نگران است فیلمهایش در گذر زمان از بین بروند به همین دلیل از صدا و سیمای خراسان میخواهد فیلمهای مستندش را پخش کنند. به دلیل نگرانیای که از نابود شدن این عکسها و فیلمها داشتم از صدا وسیمای خراسان رضوی خواستم که از من حمایت کنند و حداقل بخشهایی از این آثار مستند را پخش کنند. اما متأسفانه مسئولان وقت نظر مثبتی در این باره نداشتند.
او که مستندهای مختلف اجتماعی و فرهنگی نیز ساخته است یکی از این آثار را هرگز فراموش نخواهد کرد. چند سال قبل که برنامه ماه عسل پخش میشد فیلمی از یحیی توکلی توانیاب مشهدی قطع نخاعی که نویسنده بود و به دیگر معلولان کامپیوتر آموزش میداد میساختم و برای احسان علیخانی مجری برنامه ماه عسل فرستادم. این فیلم مستند در نظرسنجیهای اولیه برنامه ماه عسل مورد تأیید قرار گرفت و حتی آماده پخش در برنامه نیز شد. اما متأسفانه در لحظه آخر و به دلیل برخی اتفاقات، این هنرمند گمنام مشهدی از حضور در برنامه ماه عسل بازماند.
زمانی که این خبر را به او دادم از ناراحتی اشک میریختم. خیلی دوست دارم حالا که مستند در برنامه ماه عسل پخش نشده است لااقل شبکه خراسان زمینهای را فراهم کند تا ما بتوانیم زندگینامه نخبگان هنری و علمی خود را که دارای شرایط ویژه یا معلولیت هستند در شبکه استانی پخش کنیم.
این هنرمند درحال حاضر کارگاه نجاری دارد و درواقع نجاری و هنرنمایی روی چوب شغلی است که سالها به آن مشغول است. او از سال 1390 در کار ساخت المانهای شهری با شهرداری همکاری نزدیکی دارد و المانهای بسیاری را طراحی و ساخته است. از نوجوانی در گارگاه چوببری و نجاری مشغول به کارشدم.
چون در نوشتن خط و کشیدن نقاشی مهارت داشتم برجستهسازی و کندهکاری روی چوب را نیز انجام میدادم. بعدها نیز که درکلاسهای معماری و طراحی شرکت کردم کار و طراحی با چوب را به بهترین شکل انجام میدادم. بعد از چندسال شاگردی مغازه نجاری بازکردم. چون با معماری، نقاشی و طراحی آشنا بودم بیشتر کارهای نماکاری و دکوراسیون مغازهها را انجام میدادم.
چون در نوشتن خط و کشیدن نقاشی مهارت داشتم برجستهسازی و کندهکاری روی چوب را نیز انجام میدادم
طراحی و نماکاری سردر و داخل تعداد زیادی از مغازههای بازار جنت و زیست خاور را من انجام دادم. هنوز بعد از گذشت بیش از 30سال نمای برخی از این مغازهها باقی مانده است و با زدن یک رنگ و جلا زیبایی روزهای اول خود را پیدا میکند.
او ادامه میدهد: درسال 1390 شهرداری فراخوانی برای نصب المانهای شهری داد. من نیز با فرستادن نمونههایی از کارهایم روی چوب در این فراخوان شرکت کرده و پذیرفته شدم. اولین المانی که ساختم خودرو چوبی بود که در پارک وکیلآباد نصب شد. منبع الهام من برای ساخت این خودرو چوبی عکسی بود که در دوران کودکی در روزنامه دیده بودم. در مدت چند سال المانهای مختلفی را در پارک وکیل آباد، میدان قائم(عج) رضا شهر و مناطق مختلف مشهد ساخته و نصب کردم. درسال 1395 با دعوت شهرداری کیش چند المان نیز در این شهر ساخته ونصب کردم.
یکی از این المانها که هنوز هم وجود دارد سکان کشتی است. بعد از چندسال کار با شهرداری به دلیل مشغله کاری زیاد و برای اینکه بتوانم آزادانه به کارهای هنریام بپردازم کار با شهرداری را رهاکردم.
کرونا در دو سال گذشته زندگی این هنرمند مشهدی را تحت تأثیر قرار داده است. در این مدت کارها به حالت نیمهتعطیل درآمد. فروش کارم درحد تأمین خورد وخوراک زندگیمان بود. در کنار همه بدیهایی که کرونا داشت برای من این فرصت پیش آمد که عکسها، نوشتهها و مستندهایی را که داشتم دستهبندی و طبقهبندی کنم.
اگر خدا بخواهد به دنبال زدن نمایشگاهی از آثار عکاسی و تجسمیخودم هستم مقدمات کار فراهم شده است و با رفتن کرونا نمایشگاه برگزار خواهدشد.